کیانکیان، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 3 روز سن داره

برای کیان عزیزم

مسافرت کرمان

پسری خوب مامان...خاله مهدیس یک ساله که به خاطر درسش ساکن کرمان شده و تو همیشه منتظری که خاله از کرمان بیاد و برات سوغاتی بیاره و باهات بازی کنه و ببرتت خونشون و شب پیشش بخوابی...بعد از عید مامان منیزه بهت گفت اگه خاله مهدیس از کرمان نیومد ما میریم پیشش. تو هم پشت تلفن به خاله گفتی نیا تا ما بیاییم. و اینگونه شد که ما اردیبهشت ماه راهی کرمان شدیم. اولین کاری که کردی اوردن چمدونت بود و پر کردنش. یک ساعت اینور وانور میرفتی تو خونه و با جدیت وسیله جمع میکردی. بعد هم گفتی مامان ساک من آمادست. اینم عکس ساکت..توش اسباب بازی بود ..کتاب...یک دست لباس تو خونه... خدا میدونه چقدر ذوق سفر داشتی و چقدر بابا مجید غصه خورد که حتی یکبار هم نگ...
30 ارديبهشت 1395

بهار 95

پسر عزیزم...تعطیلات نوروز تمام شد...همه چیز برگشت سرجای اولش....مهد شروع شد...مامان و بابا هم برگشتند سرکار....تنها چیزی که عوض نمیشه شیطنتها و بازیگوشیهای بامزه تواه....   واقعا بدون شرحه.... اینم نقاشی کشیدن جدید....یه کاسه اب دستته و ابرنگ و...حس نقاش بودن.. یه میز و یه مبل هم کمته...خب تو نقاش بزرگی هستی...یه اتاق کامل لازم داری  منم از ترس رنگ و اب و ...فرشو جمع کردم ..خودت و مبل و میز و میشه شست ولی فرشو نمیتونم واقعا اگه فکر میکنی من عکسو برعکس گذاشتم سخت در اشتباهی...این کشف جدید خودته که میشه بین دیوار و مبل...میز و کابینت...مبل و میز ...و ....معلق موند....فقط امیدوارم کشفت با ...
21 ارديبهشت 1395

شرمندم

پسری گلم مامان مهسا یه عالمه بابت این 6 ماه که وبلاگت آپدیت نشده شرمندست. خودم هم حس بدی دارم...ممنونم از همه دوستهای حقیقی و مجازیم که سراغ گرفتند و برام پیغام گذاشتند. از امروز تصمیم گرفتم دوباره بنویسم و قول میدم پستهای جامونده را هم تکمیل کنم...فقط چون نی نی وبلاگ نازنین ترتیب تاریخ بلد نیست مجبورم..پستها را خالی بزارم تا ترتیبشون بهم نخوره.
21 ارديبهشت 1395
1