مسافرت کرمان
پسری خوب مامان...خاله مهدیس یک ساله که به خاطر درسش ساکن کرمان شده و تو همیشه منتظری که خاله از کرمان بیاد و برات سوغاتی بیاره و باهات بازی کنه و ببرتت خونشون و شب پیشش بخوابی...بعد از عید مامان منیزه بهت گفت اگه خاله مهدیس از کرمان نیومد ما میریم پیشش. تو هم پشت تلفن به خاله گفتی نیا تا ما بیاییم. و اینگونه شد که ما اردیبهشت ماه راهی کرمان شدیم. اولین کاری که کردی اوردن چمدونت بود و پر کردنش. یک ساعت اینور وانور میرفتی تو خونه و با جدیت وسیله جمع میکردی. بعد هم گفتی مامان ساک من آمادست. اینم عکس ساکت..توش اسباب بازی بود ..کتاب...یک دست لباس تو خونه... خدا میدونه چقدر ذوق سفر داشتی و چقدر بابا مجید غصه خورد که حتی یکبار هم نگ...
نویسنده :
مهسا
9:41